سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
سرزمین
 
 
آنکه به هرچه از او پرسیده می شود پاسخ می دهد، بی گمان دیوانه است [امام صادق علیه السلام] 
»» مساوات دوست داشتنی

میدونید چیه؟ دیگه نگران زن بودنتون نباشید.

دیروز با یکی آشنا شدم درحالیکه همون چهره عصبانی زینت بخش صورتم بود.علت ناراحتیمو که بهش گفتم باهام احساس همدردی کرد وخلاصه توکافی شاپ سردر آوردیم .

بهم گفت:عزیزم کی گفته زن ومرد باید باهم فرق داشته باشند؟هردوآدمند دیگه.منو میگی ذوق کرده بودم از یکسانی نظراتمون.شیرشدم وگفتم واقعا همین جوریه خسته شدیم...رفتم به منبر بهم گفت توآیین ما اصلا تفاوتی نیست.یه مقدار جوش وخروشم فروکش کرد وگفتم مگه...

گفت توبهاییت....هی گفت وگفت تااینکه وسوسه شدم برم دنبال این مطب تااین بار واسه بعضی ها علمی تر دلیل بیارم.

خدایی معرکه بودایدشون تواین زمینه.
رهبرشون که ما زن هارو شرمنده کرده بود از بس تحویل گرفته بود.
از حقوق هم که نگو...

توارث رو که اسلام قربونش برم خرابش کرده وعین ظلمو رواداشته بروببین چه کردند اونا(بالحن عادل فردوسی پور خوانده شود)
کافیه بمیری یه قلم جنس ازت بمونه کیاکه دیگه ازش فیض نمیبرند:زن بچه ومعلم .......البته دراینجا هم باز جناب داداش ارشد مستفیضه.

ممنون بها جون از تساوی فوق العاده ات

درمهریه هم که عنایت جناب بها کماکان شامل حال ما وهمه دوستداران تساوی میشه به این صورت که نقره برای من وطلا برای تو!
برو ببین حکمو حالشو ببرمن روستایی مهریه ام نقره وتوی شهری طلا.

آخه ماکه با جناب برادر گرام مساویییم چراباخودمون اختلاف؟؟

تااینجا من که خیلی آروم شدم شما چی؟؟؟

راستی دیگه نگران شوهر نباشید چون تواین میدون هم ماشاالله دایرش وسیعه هم تاشوهره گفت بالای چشمت ابروست بپردادگاه چون حق طلاق باخانمه...

حالاهمه بگیم بهاجون متشکریم بهاجون متشکریم(باآهنگ)


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صبا شهیدی ( جمعه 89/4/25 :: ساعت 5:45 عصر )

»» محرومیت

خیلی حالم گرفته است خسته شدم.از چی ؟معلومه دیگه از ممنوعیتهای ویژه پدر گرام واز محرومیت های ویژه تر دایه های مهربان تر ازمادر واز...

فکرشوبکن از صبح مشغول کار تکراری ووغیردوست داشتنی خونه ام.

بابامگه کارتوی معدن و امثالهم چه عیبی داره که جناب مدیر به من میگه مادربعضی قسمتها صرفا کارمند مرد میپذیریم. باور کنید داداش من خیلی بی عرضه تر از منه اما هرشغلی دوست دره انتخاب  میکنه ومن به حکم زن بودن اسیرم....

اعصابم خورده آروم شدم باز میام پیشتون


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صبا شهیدی ( جمعه 89/4/25 :: ساعت 4:31 عصر )

»» بارقه ی

اون که حرف میزد همه ی بچه هارو به خودش جذب کرده بود.واقعا اونطوری که او میگفت خیلی با حال بود.مثلا میگفت:به نظر من آدم باید شخصا و بدون فشار از طرف کسی عقیدشو انتخاب کنه اخه این یک امر فطرییه یه جور دگه بگم دینداری انسان اگر با تحقیق و جستجو باشه ارزشمند است "یا این که میگفت :"بین همه انسانها باید وحدت و صفا وصممیت باشه " .....

خلاصه حرفاش خیلی دلنشین بود اما راستشو بخواهید ظاهرش یه مقدار با حرفای قشنگش سنخیت نداشت .

همین بود که ازش پرسیدم :بهاره جان  محل تحصیل شما کجاست؟یه خورده مکث کرد بعد هم با ناراحتی و مظلومانه گفت ما تو ایران اجازه تحصیل در دانشگاه را نداریم خیلی جا خوردم و پرسیدم یعنی چه ! ؟گفت آخه من بهایی ام وتوی ایران اجازه تحصیل در دانشگاه را نداریم.

خیلی چیزهای دگه تعریف کرد و هرچی بیشتر میگفت ما را بیشتر ناراحت میکرد حالا جلسه تجزیه و تحلیل را نبودید ببینید یکی شروع کرد به نظام ایراد گرفتن  یکی دیگه میگفت مگه نگفتند لا اکراه فی الدین پس این کارها برای چیه دیگه!؟ راستش منم خیلی دلم براش سوخت اما یادم اومد که یه مطلبی خوانده بودم که یه چیزهای دیگهای برای بهاییت میگفت واصلا با اون حرفهای زیبای اون خانم فرق داشت

هر چه فکر کردم اون مطالب دقیقا یادم نیومد چی بود تا حداقل از خودش سوال کنم.اون روز تا شب عصبانی و ناراحت بودم ازاینکه چرا حافظه ام یاریم نکرد وچرا اونااینجوریند؟

خلاصه رفتم کتابخونه تایه کم دراین باره کتاب بخونم وبفهمم که....

حالا بعدا واستون میگم چی اتفاق افتاد...


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صبا شهیدی ( پنج شنبه 89/4/24 :: ساعت 12:11 صبح )

   1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مساوات دوست داشتنی
محرومیت
بارقه ی
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 10292
» درباره من «

سرزمین

» پیوندهای روزانه «

تحت تاثیر قرار دادن شخصیتها [11]
منظورم این نبود! [9]
[آرشیو(2)]

» آرشیو مطالب «
تیر 1389
شوخی
دزدی

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
نتبلاگ
هستی حقیقی

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «


» طراح قالب «